عشق به طعم گردو
سه شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۱ ب.ظ
شخصی عاشق دختری بود سالیان دراز آرزوی وصال با او را داشت، معشوق پس از چندین سال پیام داد که در فلان مکان، نیمه شب حاضر باشد که برای دیدن تو خواهم آمد .
عاشق بخاطر این خبر قربانیها کرد و به فقرا بخشش و احسان نمود و همان شب در همان مکانی که گفته بود، منتظر ماند؛ ولی خوابش گرفت.
نیمه شب معشوق آمد و او را در خواب دید، مقداری از آستین قبای او برید و چند گردو در جیب او ریخت و رفت؛ یعنی تو هنوز کودک هستی و باید به دنبال بازی باشی، تو را چه به عاشقی؟
پس از ساعتی عاشق از خواب بیدار شد و آستین دریده و گردوها را در جیب خود دید و راز مطلب را یافت.
اگر ما هم عاشقیم باید ببنیم که این ادعا چقدر با معیارهای عشق، مطابقت میکند. خدا نکند عشقمان به مهدی (علیه السلام)، مثل عشق گردویی باشد.