یک تصور غلط
من از بیقدری خارِ سرِ دیوار دانستم
که ناکس، کَس نمیگردد به این بالا نشینیها.
- ۰ نظر
- ۳۰ آذر ۹۴ ، ۰۹:۰۴
من از بیقدری خارِ سرِ دیوار دانستم
که ناکس، کَس نمیگردد به این بالا نشینیها.
روزی مردی هوس باز، زیبارویی را در راه دید. زیبایی دختر سبب شد که مرد به شدت عاشق و خواهان او شود.
چون دختر اظهار علاقه او را شنید، خندید و به او گفت: هم اکنون خواهر من از راه می رسد که بسی زیباتر از من است. مرد بوالهوس، چون سخنان دختر را شنید، وسوسه شد و به راه نگریست، اما کسی را ندید.
مرد که پی به منظور دختر برده بود، از اشتباه خویش پوزش خواست. دختر بر سر او فریاد کشید و گفت:
سخنان بیهوده می گویی، عاشق راستین، تنها به معشوق خود مینگرد و تنها به او میاندیشد و دلش از غیر او فارغ است.
گفتم: دعا کنید و فرج امام زمان را از خدا بخواهید.
آب را که نوشیدند فرمودند: شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمیخواهند، اگر بخواهند و برای رسیدن (به ما اندکی تلاش کنند) دعا میکنند و فرج ما میرسد.
به نقل از مرحوم حاج محمد علی فشندی تهرانی.
شخصی عاشق دختری بود سالیان دراز آرزوی وصال با او را داشت، معشوق پس از چندین سال پیام داد که در فلان مکان، نیمه شب حاضر باشد که برای دیدن تو خواهم آمد .
عاشق بخاطر این خبر قربانیها کرد و به فقرا بخشش و احسان نمود و همان شب در همان مکانی که گفته بود، منتظر ماند؛ ولی خوابش گرفت.
نیمه شب معشوق آمد و او را در خواب دید، مقداری از آستین قبای او برید و چند گردو در جیب او ریخت و رفت؛ یعنی تو هنوز کودک هستی و باید به دنبال بازی باشی، تو را چه به عاشقی؟
پس از ساعتی عاشق از خواب بیدار شد و آستین دریده و گردوها را در جیب خود دید و راز مطلب را یافت.
اگر ما هم عاشقیم باید ببنیم که این ادعا چقدر با معیارهای عشق، مطابقت میکند. خدا نکند عشقمان به مهدی (علیه السلام)، مثل عشق گردویی باشد.
پیامبر اسلام میفرمایند: من مات و لم یَعرِف امام زمانهِ مات میتةً جاهلیةً؛ کسى که بمیرد و نشناسد امام زمانش را همانا با مرگ در جهالت مرده است1.
بر اساس حدیث پیامبر، که متواتر بین شیعه و اهل تسنن بوده و شناخت امام معصوم زمان شرط عبور از جاهلیت و رمز ورود به دایره اسلام است و اگر کسی امام زمان خود را نشناسد در واقع از گمراهی زمان جاهلیت خارج نشده است.
1. صحیح مسلم، ج6، ص20
تا آخر، هیچ یک از شاگردان نتوانست به سؤالى که معلم عالیقدر طرح کرده بود جواب درستى بدهد. هرکس جوابى داد و هیچ کدام مورد پسند واقع نشد. سؤالى که رسول اکرم در میان اصحاب خود طرح کرد این بود:
در میان دستگیرههاى ایمان کدام یک از همه محکمتر است؟
یکى از اصحاب: نماز. رسول اکرم: نه.
دیگرى: زکات. رسول اکرم: نه.
سومى: روزه. رسول اکرم: نه.
چهارمى: حج و عمره. رسول اکرم: نه.
پنجمى: جهاد. رسول اکرم: نه.
عاقبت جوابى که مورد قبول واقع شود از میان جمع حاضر داده نشد، خود حضرت فرمود: تمام اینهایى که نام بردید کارهاى بزرگ و بافضیلتى است، ولى هیچ کدام از اینها آنکه من پرسیدم نیست. محکمترین دستگیرههاى ایمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خداست. داستان راستانج2،ص24